هميشه لبهايتان چون گل محمدي، خندان باد گلخندان |
|||
به چه دلبسته ای ترانه من؟
قفس برای من بند بسته ات تنگ است نفس به شاعر تنها نشستهات تنگ است زمین بدون تو همواره تیره و تار است زمان برای طلوع خجستهات تنگ است چه می کنی؟ به چه دل بستهای ترانهی من؟ غزل ز قافیههای شکستهات تنگ است تو در سکوتی و بغض زمانه در دل توست دلی به خندهی از گریه رستهات تنگ است بیا دوباره پی واژه کوچهرا بدویم دلم برای نفسهای خستهات تنگ است تو یک تنی و هزاران قبیله پاپی تو جهان برای تو و دار و دستهات تنگ است
شعر از : محمد حسین داودی برگرفته از وبلاك http://www.glarisha.blogfa.com
نظرات شما عزیزان:
دومیش هم به افتخار خواننده های این صفحه
پاسخ: در روزگاري كه پشت ديوارهاي گلي صفا و صميميّت مبادله مي شد / نه تو بودي و نه من/ آن گاه كه همسايگان، دسترنج خودرا با اصرار به هم تعارف مي كردند / نه تو بودي و نه من/ حيف، حيف/ وقتي چشممانرا به جهان باز نموديم/ كه اين ها همه به افسانه پيوسته بودند/ و اكنون/ هم من هستم و هم تو/ كه بايد/ واژههايمانرا هم به هم بفروشيم/ آه! گلاريشا!/ آه! گلاريشا!/
سلام
مشعوف شدم موفق باشی پاسخ:سلام گلاريشاي عزيز. لطف نماييد و با قلم زيبايتان صفحات مربوط به خودتانرا در وبلاك خودتان يعني وبلاك "كوسهلو-بازران" مزيّن فرماييد. بگذاريد همشهريان هم خوشحال شوند.
درباره وبلاگ آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
|